دیگر نمیدانم چه کنم یا چه بگویم....
خسته ام...
کمی هم بیشتر...
فراتر از تصورت...
سخت است برایم توصیفش...
تا به حال نمیدانم دیده ای درماندگی ها و بی قراری های من را یا نه؟!...
بغض فرو خرده در گلویم...
بهانه گیری های دل بی قرارم...
ویا غم نهفته در نگاهم...
که به خدا قسم...
هیچ یک از این ها دیدن ندارد...